محل تبلیغات شما

سلام

اوقاتتون خوش 

امروز بعد مدتها بالاخره حالی پیدا کردم برای نوشتن نوشتن از روزهایی که گذشت 

۹۸ ای که نمی‌دونم خوب بود یا بد  

از ابتدای سال تحصیلی تا ۹ ۱۰ بهمن با بچه ها خوب پیش رفتیم هر چند درسها کمی عقب بود اما داشتیم خوب جلو می‌رفتیم 

از ابتدای سال به جهت اینکه سال اول حضور من به عنوان معلم پایه در کلاس بود چند نفری اومدن و تدریس من رو دیدن و هر بار چیزی نگفتم چون حس میکردم گفتن این مسأله یک نقطه ضعف بزرگ از جانب من بود و هر بار که هر کدوم رفتند ازشون پرسیدم و خواستم که ایراد و اشکال کارم رو بهم بگن و هر بار یه لبخند ژد با جمله ی کارت خوبه و همینطور پیش برو» مواجه شدم 

اما اینطور نبود 

من هم مشکلاتی داشتم و بزرگترینش اینکه حس میکردم کار من زیر ذره بینِ اینکه اگر من خوب درس ندم خانواده هم اینو متوجه بشه حتما زیر سوال میرم در حالی که در واقع اصلا اینطور نیست  

جامعه ی ما و خانواده ها الان از یک معلم درس یاد دادن نمیخوان، خانواده فقط حال خوب برای فرزندش میخاد و اینکه کسی مزاحم چند ساعت استراحتشون نشه و پایان کار کارنامه ی فرزندشون مزین به یک خیلی خوب» باشه  

خیلی درس خوندن بچه ها رو جدی گرفته بودم یادمه اولین تعطیلی که پیش اومد نشستم یه دل سیر گریه کردم که با عقب افتادگی بچه ها چه کار کنم؟ اما در واقع نباید اینطور می‌بودم 

خلاصه از تاریخی که گفتم فقط با گفتن یک جمله از جانب مدیر از کلاس بیرون اومدم 

با موسس مدرسه صحبت کردم حتی گریه کردم ازش خواستم منو با والدین که شکایت داشتن روبرو کنه تا بدونم مسأله چیه؟ ازش فرصت خواستم حتی بهش گفتم که اگر درس یا درس‌هایی تدریس خوبی ندارم از معاون مدرسه کمک بگیریم و همزمان اون ساعتها من کارهای دفتری رو پیش ببرم اما به طور کلی و واضح از کلاس بیرون نیام اما هیچ کدوم اینها چاره ساز نبود 

آه کشیدم، غصه خوردم و برای اون که این حال بد رو برای من خواست دعا کردم که زمین بخوره به دو هفته نکشید 

مدرسه رفت روی هوا  

نگران بودم از بابت روبرو شدن با همکارا، مادرا حتی بچه ها خنده داره اما انقدر غصه ی روز معلم رو داشتم که همه ی اولیا حتی کلاسهای دیگه متوجه برکناری من بشن  

مشکلی نبود جز اینکه من ادم بسیار صادقی بودم که دلم نمی‌خواست کسی الکی تو جایگاهی باشی یه جاهایی خیلی اشتباه داشتم اما خب برای کسی که کارورزی درست و حسابی نداشت به وجود اومدن همچین مشکلی شاید دور از ذهن نبود 

ارتباط گرفتنم با بچه ها کمی ضعیف بود کلا ادم قربون صدقه رفتن نیستم خانوادگی نیستیم از اونور خیال میکردم امتحان و ارزشیابی بچه ها خیلی جدیه در صورتی که واقعا نیست 

شاید زمان خود ما هم نبود  

اینو وقتی فهمیدم که برگه ی آزمون بچه ها رو تصحیح کردم و تحویل معاون دادم و توی دفتر جلوی بقیه همکارا سرم داد کشید و گفت: کی بهت گفته بود اینا رو با خودکار تصحیح کنی، مگه نگفتم که پاک کن و درستش کن» همون لحظه حرفش رو خورد و جمله شو تصحیح کرد که پاک کن و بده دست بچه تا درستش کنه»  

تازه اونجا بود فهمیدم کار معلم این روزها فقط کمی قربون صدقه رفتن و بازی کردن و حال خوب دادن به بچه هاست و هیچ نگرانی هم در مورد تدریس یا آزمون نباید داشت 

توی اون دو هفته بعد از ترک کلاس، اوضاع برام خیلی سخت می‌گذشت 

خیلی سخت  

من تمام اون زحمتی رو که میتونستم کشیدم خیلی چیزها رو نمی‌دونستم و فقط با پرسش از کانال ها و ادمهای دیگه بهش رسیدم وگرنه نه اون معاون مدرسه و نه معلم های دیگه مدرسه کمکی نداشتند که خب اینم از ویژگی های محیطِ کارِ

اما وقتی این اتفاق افتاد نمیگم خوشحال اما نفس راحتی کشیدم محیط مسموم اونجا حالم رو بد میکرد 

حالا دو سه روزه معاون مدرسه که حالا معلم کلاس من شده، پیام پشت پیام که شما معلم کلاسی و باید مطلب تو شاد بزاری 

من هم طی چند پیام بهشون گفتم که من دیگه معلم اون کلاس نیستم و ازین درجه ساقط شدم پس بنابراین شما خودتون میدونید و کلاستون البته نه با این لحن ولی واقعا متوجه کارهاش و این رفتارش نمیشم  

این خانوم سال گذشته در مدرسه قبلی معلم کلاس سوم بودن مدیر مدرسه که مداوم اظهار نیتی میکرد راستش راست و دروغ ادمها رو دیگه نمیشه فهمید 

اما چون سال گذشته چند مرتبه ای سر کلاس شون رفته بودم می‌دیدم که وضعیت بچه ها اونطوری که باید مطلوب نیست  

حس میکنم این خانوم میخواست یه جورایی منو زمین بزنه که موفق شد اما کرونا بساطش رو بهم ریخت 

امسال معاونت مدرسه رو به عهده داشت، الحق هم خوب عمل میکرد به جز کارهای مربوط به سامانه های سناد و و امور تایپی، توی طول سال گاهی که دفتر بودم باید اینکار ها رو انجام میدادم یا بعد تایم مدرسه تا یک ساعتی میموندم یا گاها خونه می آوردم اما به هر حال اینکارها لنگ میزد چون بیشتر تایم من توی کلاس بودم  

احتمالا با خودش می‌گفته به بهانه نیتی خانواده ها منو از کلاس بیرون می‌کشه و کارهای دفتری رو بهم میسپاره تدریس خیلی خاص و خلاقی نداره و حتی بعد بیرون اومدنم از کلاس، کارهای مربوط به تهیه کاربرگ بچه ها و حتی تصحیح اونها رو به من می‌سپرد 

اونطوری که فهمیدم نیازی به تدریس خاصی هم نبود و به راحتی با دستکاری نوشته ی بچه ها بهشون نمره می‌داده و به همین راحتی همه چیز رو به نفع خودش میکرد 

اما حالا فقط بار تدریس مجازی و هزینه ی اینترنت رو دوشش مانده و برگه هایی که برای اثبات حقانیتش وجود ندارند  

ببخشید که طولانی نوشتم سعی کردم خلاصه باشه از شما میخام با دقت بخونید و از نگاه خودتون به من بگید درست فکر میکنم یا غلط؟ 

 

اخر کار رو با این جمله تمام میکنم  

رقصان می‌گذرم از آستانه ی اجبار شادمانه و شاکر 

 

ازتون ممنونم که همراهم هستید

اندر حکایت معلمی من

آنچه گذشت .. در این دیار بی قراران، قرار من تو بودی

با این پسر از اسمِ آراد هم میترسم

رو ,ها ,بچه ,مدرسه ,معلم ,کلاس ,بچه ها ,از کلاس ,و هر ,ها رو ,رو بهم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بروز ترین رسانه موسیقی شمال کشور